کد مطلب:225718 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

راز دل


ای دختر عقل و خواهر دین!

وی گوهر درج عز و تسكین!



عصمت شده پاینده مویت

ای علم و عمل، مقیم كویت!



ای میوه ی شاخسار توحید!

همشیره ی ماه و دخت خورشید!



ای گوهر تاج آدمیت!

فرخنده ی نگین خاتمیت!



ای بی بی خوبم! همواره كرم و الطاف بی شائبه ات همراه من بوده است. بی بی جان! از آن روزی كه تنها و غریب به قم، این حرم اهل بیت (علیهم السلام) پا گذاشتم، تا به امروز، تنها انیس، همدم، تكیه گاه و مشكل گشای من تو بوده ای.



اندر حرم تو عقل، مات است

زین خاك كه چشمه ی حیات است



فاطمه جان! ای شفیعه ی روز جزا! گاهی فكر می كنم نكند روزی دستم را رها كنی؛ و نكند قصوراتم باعث شود كه روی از من بگردانی! اما باز هزاران شعاع امید در دلم می تابد: او كریمه است؛ و كریمان چیزی را كه عطا كنند، پس نمی گیرند.



[ صفحه 157]



ای زینب دوم! تو به عشق دیدار برادر عزیزت، زینب وار، بار هجرت بستی، و شهر و دیار خود، كه عطر اجداد طاهرت (علیهم السلام) را می داد، رها كردی، و به عشق رضای غریب علیه السلام روانه ی دشت و بیابان شدی.

معصومه جان! مثل اینكه قرار بود صحنه یی همچون قتلگاه كربلا، كه زینب نظاره گر آن بود، برای تو هم تكرار شود، تا مظلومیت اهل بیت علیهم السلام با تكرار تاریخ، برای كوردلان و كج فهمان روشن تر گردد.

بی بی خوبم، و ای زینب رضا (ع)! چه سخت بود برای تو، نظاره گر بودن كشتار برادران و برادرزادگان عزیزت، به دست آن ناصبی های ملعون!

بی بی جان! هماره در این اندیشه ام كه، اگر این دو عزیز زهرا علیهاالسلام، این دو میوه ی دل موسی بن جعفر علیه السلام را در ایران نداشتیم، ما ایرانی ها می بایست به كدام درگه روی می آوردیم؟



ای ماه منیر و مهر تابان!

بود از قم و خراسان



ایران شده نوربخش ارواح

مشكات صفت، به این دو مصباح



از این دو حرم، دلا چه پرسی؟

حق داند و وصف عرش و كرسی



ای بانوی بزرگ كرامت علیهاالسلام! می دانم كه من لیاقت آن را نداشتم كه در جوار تو باشم، و بر سفره ات نشینم، اما این از لطف كرامت تو، و عنایت برادر عزیزت می باشد؛ چون من به محضر مباركش ناله زدم و التماس كنان گفتم: «مولا جان! ای امیر همه ایرانیان! سفارش مرا به خواهر دلبندت، حضرت معصومه (علیهاالسلام) بنما، تا بر من توجهی فرماید، و دستم را بگیرد!» بدون شك، آن مولای غریب، سفارش این مهمان غریب را به شما كرده است، كه این همه مرا مورد لطف و كرامت خود قرار داده اید.



ای گوهر یگانه ی عصمت، در شریف!

وی منبع فضایل و معنا و اعتبار!



خاك درت بری بود توتیای چشم

مهر رخت حكایت و مرآت نور یار



فاطمه جان! ای مادر معنوی ام! یادم نمی رود آن روزها كه منت گذارده، و مرا به این شهر طلبیدی، مادر بزرگوارم رو به ضریح مطهرت نمود و گفت: «معصومه جان! او را به دست تو



[ صفحه 158]



سپردم! تو به او مادری كن!» به درستی كه، چه خوب دستم را گرفتی، و لحظه یی هم تا به امروز تنهایم نگذاشتی.

ای محدثه ی آل عبا! از اینكه افتخار نوكری و كفشداری حریم ملكوتی ات را به این حقیر عطا نمودی، سپاسگزار و شرمسار تو هستم!

بی بی خوبم! لباده ی نوكریم را با همان گرد و غبار متبرك درگاهت، به صندوقچه سپرده ام، كه به هنگام مرگ، بدنم را با آن بپوشانند، تا وقتی این گناهكار روسیاه را به سوی آتش جهنم می برند، فریاد بركشم: «مرا نبرید! من خادم و كفشدار حضرت معصومه علیهاالسلام بوده ام.»



خاك درگاه تو، نقش جبین است مرا

نور دل، ظاهر از آن طرفه زمین است مرا



ماه افلاك شرف، حضرت معصومه تویی

مهرت از حق طلبم و سعی در این است مرا



یا مولاتنا! یا سیدتنا! یا فاطمة المعصومه (روحی فداك)! یا بنت ولی الله! و یا اخت ولی الله! و یا عمة ولی الله! یا وجیهتا عندالله، اشفعی لنا عندالله! یا فاطمة المعصومه! اشفعی لی فی الجنة!

اللهم عجل الفرج مولانا و مقتدانا صاحب الزمان (روحی و ارواحنا له الفدا)